یک روز پاییزی...
پاییزه و پاییزه برگ از درخت میریزه هوا شده کمی سرد روی زمین پر از برگ دو روز پیش به پیشنهاد خاله فاطمه تصمیم گرفتیم که روز جمعه یعنی دیروز صبح تو و آیرا خشکله رو ببریم پارک آزادی تا از نزدیک پاییز و ریختن برگهای درختا رو بهتون نشون بدیم...روز خیلی خوبی بود هم برای من و خاله فاطمه و هم برا شما فرشته های مهربون که همدیگه رو ول نمیکردید همش دست همو میگرفتین و قدم زنان توی پارک راه میرفتین راستی مامان آیرا گلی نسبت به تو احساس بزرگتری میکرد و همش تو پارک مواظبت بود تو هم خیلی دختر خوبی بودی و خیلی هم آیرا رو دوست داشتی ایشالله که همیشه برا هم دوستا...
نویسنده :
مامان اسیه
22:19