ماریا جون ماماریا جون ما، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

ماریا بهار زندگی مامانی و بابایی

سفر به غرب و شمال

1393/6/23 20:30
نویسنده : مامان اسیه
591 بازدید
اشتراک گذاری

اول از همه سلام میکنم خدمت همه ی دوستان عزیزم ! ممنونم که تو این مدت به ما سر میزدید و به خاطر این همه تاخیر ازتون معذرت میخوام...

 ماه گذشته هفتم مرداد روز عید فطر به اتفاق عمو مهدی (دوست بابایی ) و خاله فاطمه ی مهربون و دختر کوچولو و دوست داشتنی شون آیرای عزیزم از شیراز به طرف تبریز حرکت کردیم سفر خیلی خوبی بود خیلی بهمون خوش گذشت مخصوصا به تو گل دخترم که همش در در بودی و مشغول بازی با آیرا گلی.

تبریز شهری بسیار زیبا و سر سبز با آب و هوایی بسیار خوب بود از این و اون تعریفش رو زیاد شنیده بودم و خیلی دوست داشتم که به اونجا سفر کنم ...

حالا بریم سراغ جاهای دیدنی در تبریز که ما رفتیم...روز اول رفتیم ملک الشعرا

به به چه خانم خشکلی...

اینجا هم محوطه ی بیرون ملک الشعراست...عزیزم تو وآیرا گلی از این فواره ها تعجب کرده بودین

وااااااای اینجا چرا اب اینطوریهتعجبهیپنوتیزم

اینم پارک ائل گلی...ای بابا بچه هااا با هم قهر نکنین به دوربین نگاه کنینغمگین

آهام حالا شدا

اینم یه عکس از گل دخملم و بابا جونش در روستای زیبای کندوان که نزدیک به تبریز بود...وای که چه آب و هوایی داشت ...

 

فردای اونروز هم به بازار مظفریه رفتیم و بعد از اون به طرف سرعین یکی از شهرهای اردبیل حرکت کردیم و به یکی از چشمه های آبگرم سرعین رفتیم البته بدون شما و آیرا گلی اخه شما کوچولو یین و تحمل گرمای اون اب رو نداشتین ایشالله بزرگ که شدین حتما میبریمتون .

روز بعد رفتیم به سمت شمال...تاب تاب عباسی خدا منو نندازی...

آقا این پفکا چنده...

مامانی من پفک میخوامخوشمزه

ای بابا همش میگه نه... ولم کن من بر میدارم...

اینم از ساحل زیبای گیسوم که هر چی از خشکلیش بگم کم گفتم...وای وای ماریا مامان وقتی رسیدیم به دریا مگه میشد تو رو کنترل کرد از عشق آب نمیدونستی چکار کنی همش میخواستی بری وسط دریا هی من تو رو میاوردم لب ساحل ولی تو گریه میکردیگریه و میگفتی ابه ابه بعد هم دوباره میرفتی

آیرا صبر کن تا من کرمم رو بزنم بعدش با هم بریم آب بازی

وای خدای من چقدر ابتعجب

 

مامانی ولم کن برم آب بازیشاکی

بوس بوس بوس...بوس

خوش بحالشون ببین کجا رفتن...

 

فردای اونروز هم به روستای زیبای ماسوله رفتیم که اونجا هم بسیار زیبا و دیدنی بود...مخصوصا خونه جنگلیش که خیلی خشکل بود...

بای بای بای بای ترسوتا سفر بعدی...

 

پسندها (11)

نظرات (9)

مامانیش
1 مهر 93 12:41
وای کجا بودی خاله جون دلمون براتون تنگ شده بود،همیشه به سفر عزیزم
مامان اسیه
پاسخ
مرسی خاله جون!ما هم دلمون براتون تنگ شده بود از اینکه تو این مدت بهمون سر میزدید خیلی ممنونیم
مامان الهام
2 مهر 93 23:52
چه خوب که آپ کردین دلم براتون تنگ شده بود انشاالله همیشه به گردش چه عکسای خوشگلی عروسک خانم روببوسین
مامان اسیه
پاسخ
از اینکه به یادمون بودید ازتون ممنونم دوست عزیزم!
خاله سانی
3 مهر 93 23:25
نازی خانوم خوشگل ایشا.. همیشه گردش و تفریح..چه خوب که اینهمه دوست داشتی دریا رو بنیتا از دریا میترسه.. چه جاهای با صفایی رفتین
مامان اسیه
پاسخ
مرسی خاله جون آره من عاشق آب و دریا هستم
مامان آنیسا
22 مهر 93 9:06
همیشه خوش باشید عزیزم وای اردکشو ببین چه خو شکله
مامان اسیه
پاسخ
مرسی عزیزم ممنون جای شما خالی بود
مامانی هیما
22 مهر 93 10:28
قربونش بشم که داره کرم میزنه ،قربون اون شیرین زبونیاش
مامان اسیه
پاسخ
خدا نکنه خاله جون
مامان فرشته
29 مهر 93 17:58
سلام عزیزم.وای چقدر بزرگ شدی ماشالاه
مامان اسیه
پاسخ
سلام دوست عزیزم ممنون نظر لطفتونه
سارا شکيبا
9 آبان 93 4:32
سلام وبلاگت قشنگه! من بازي هاي آندرويد زيادي توي وبلاگم گذاشتم حتما بيا دانلود کن و نظر برام بذار! ممنون _____________________
مامان ترنم
19 آبان 93 9:08
ماشالا به این دختر مامانش چرا دیگه ازش عکس نمی ذاری
مامان اسیه
پاسخ
سلام دوست عزیزم ببخشید که من خیلی دیر دیر میام ولی از این به بعد قول میدم زود سر بزنم و عکساشو بذارم
رویــــا
5 آذر 93 9:29
سلام عزیزم ...خوشالم که بهتون خوش گذشت ..راستی به شهر تبریز هم خوش اومدین ..ماریا جونم مرسی که به شهر ثمین و حدیثم اومدی
مامان اسیه
پاسخ
سلام به شما دوست عزیز...ممنون که به ما سر زدین...وای عزیزم ممنون ما که بهمون خیلی گذشت واقعا شهر زیبا و دیدنی یی دارینو همینطور مردم خونگرم و مهربانی