دختر خشکل مامانی در روزها ی اول
وای چه ببعییییییی!
ووی دایی دایی شهرام من ازش میترسم داره نیگام میکنه........
اوف اوف ببعی چه بویی هم میده دایی شهرام واللو تو رو خدا منو ببری پیش مرغا بهتره ها
عزیزم!اینم از عکس روزای اول تولدت!روزای اول روزای خیلی سختی بود ماه اول رفتیم پیش مامان جون این مدت مامان جون خیلی برای نگهداری تو به من کمک کرد بعد از چهل روز به خونه ی خودمون پیش بابایی برگشتیم تو خیلی زود زود گرسنه میشدی و میخواستی شیر بخوری من خیلی کم میخوابیدم بعضی روزا خیلی خسته میشدم خیلی وقتا بابایی تو کارا بهم کمکم میکردبعضی شبا هم دل درد میگرفتی ومن تا دیر وقت بیدار میموندم و سعی میکردم ارومت کنیم بیچاره بابایی هم فرداش سر کار چرت میزد اما خشکلم عشق من به تو وبابایی سختیها رو اسون میکرد! عزیزم این روزا وقتی تو رو تو اغوشم میگرفتم هر دوتامون اروم میشدیم !!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی