اولین مسافرت دخترم
عزیز دلم این بار زیارت امام رضا حس و حال عجیبی داشت این اولین باری بود که تو چشمات به حرم امام رضا افتاد روز اول بردمت روبروی گنبد امام رضا گفتم:
ای آقا این دختر کوچیک من از راه دوری اومده پیش شما
تا برای اولین بار به شما سلام کنه و شما رو زیارت کنه
اومده تا با این زبون کوچیکش با این نگاه معصوم ولبخند ش
پیش شما دعا کنه و ازتون خیلی چیزا رو بخواد.............
خلا صه دخترم این بار تو بهانه یی بودی برای اینکه واقعا از ته دلم اشک بریزم و پیش امام رضا برای همه ی کسایی که دوسشون دارم دعا کنم و ازش بخوام که به معصومیت و پاکی تو نگاه کنه و دعاهای منو برآورده کنه.
یه روز صبح که داشتیم از حرم برمیگشتیم هوا بارونی بود این اولین تجربه ی بارون برات بود از تو بغلم کاملا بر میگشتی تا بارون به صورتت بخوره
اینم از یه آقا هاپو که وقتی طرقبه بودیم می ومد تا بهش به به بدیم فکر میکردم ازش بترسی اما خیلی با تعجب بهش نگاه میکردی و ذوق میکردی
برگشتنا هم یه دو روزی اصفهان بودیم . اینم از چهل ستون اصفهان البته اولش خیلی دختر آرومی بودی اما همین که وارد موزه شدیم خوابت گرفت و شروع کردی به گریه کردن برای همین من خیلی سریع نگاه کردم و اومدم بیرون تا تو رو بخوابونم