ماریا جون ماماریا جون ما، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

ماریا بهار زندگی مامانی و بابایی

جشن دندونی

1392/10/29 1:05
نویسنده : مامان اسیه
665 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم روییدن دندونای مروارید شکلت یه بهونه یی شد تا بتونیم دور هم جمع بشیم و به همین  مناسبت یه جشن کوچولو هم بگیریم موقع جشن دندونیت دوتا مروارید خشکل داشتی اما از اون شب بگم که اصلا آروم نمیگرفتی و همش گریه میکردی آخه به اقتضای سنت با همه غریبی میکردی و تا به بقیه نگاه میکردی میزدی زیر گریه ... اما اون شب خیلی شب خوبی بود خیلی خوش گذشت با همه ی نا آرومی های تو اصلا دوست نداشتم تموم بشه مخصوصا اینکه عمو علی و خاله معصومه و الناز عزیزم که به اندازه ی تو دوستش دارم هم همون روز اومده بودن ومن حسابی ذوق زده بودم...

 

 

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (2)

مامان ارغوان
29 دی 92 12:24
عزیزم دندونات مبارک.دست مامان گل هم درد نکنه با تزیینات خوشگلش
مامان اسیه
پاسخ
مرسی خاله جون نظر لطفتونه
Elnaz
5 بهمن 92 23:06
Lekker
مامان اسیه
پاسخ
آره الناز جون اون شب خیلی شب خوبی بود من خیلی تو رو دوست دارم تو رو خدا زودتر بیا پیشمون آخه من عاشق توام اصلا تو از یادم نمیری به مامانت بگو زودتر بیارتت پیش من