عزیز مامانی یازده ماهگیت مبارک!
عزیز دلم یازده ماهگیت هم گذشت و دیگه چیزی به تولدت نمونده خشکلم تو این ماه سومین دندونت هم بیرون اومد اما خیلی سخت اصلا لب به غذا نمیزدی شبا هم تا صبح شیر میخوردی الان هم دندون کناریش تاوله و خیلی اذیتی فقط با استامینافون آروم میشی و میتونی هم غذا بخوری هم بخوابی تو این ماه خیلی خوشمزه تر شدی عاشق این استخر توپی هستی که بابا برات درست کرده تا من بتونم به کارام برسم آخه اصلا حاضر نبودی تنها باشی و همش من رو میخواستی
تا ازت هم غافل میشیم میری سراغ میز تلویزیون و مهندسی میکنی
بذار ببینم مامانم تو این کشو چی قایم کرده...........
ولش کن بابا بذار تا نفهمیده درشو ببندم.............
قربونت برم با اون قدمای کوچولوت عزیزم............
من این شبکه رو دوست ندارم اون که بی بی انشتین داره میخوام..............
وقتی بابایی از در میاد تو خونه اینقدر خود شیرینی میکنی که تمام توجهش به تو باشه خدا نکنه که ببینی که حواسش به منه اونوقته که دیگه داد وفریاد و گریه های زورکی شروع میشه...........
عاشق این بازی هستی و قه قه میخندی و ما هم از ته دلمون با تو میخندیم.......
آهنگ زدن رو هم خیلی دوست داری...........
ای جووووونم مامانی بشه فدای نگاه زیبای تو................
اینجا هم داری سعی میکنی کفشاتو پا کنی ..........
این لنگه رو میذاری کنار اون یکی و فکر میکنی که پوشیدیش راستی این کفش رو خیلی دوستش داری هر جای خونه که ببینیش جیغ میزنی و میگی ک ک ک.............